لاگریما

ساخت وبلاگ

امکانات وب

#حرف_دلتنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بی‌منطق می‌سازه.یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم.کسی که شنونده‌ی بهانه‌‌های ریز و درشت‌مون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه ‌نفر که تویِ اوجِ بی ‌منطقی‌مون، صبور‌ترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون می‌دونیم حرفی که می‌زنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید باشه تا تویِ چشمامون نگاه کنه و برای چند لحظه حقی که نداریم رو بهمون بده.کسی چه می‌دونه، شاید ما اون لحظه فقط تشنه‌یِ توجهیم، فقط کمی توجه:)تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه...✨ لاگریما...ادامه مطلب
ما را در سایت لاگریما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dayan1383 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 18:27

مثلا همانی بشود که می‌خواستی، مثلا ذوق کنی و از ته دلت بگویی آخیییش!مثلا حال دلت خوب باشد و به هرکس که رسیدی حال خوب و لبخندهای غلیظ تعارف کنی.مثلا بخندی، خنده‌ات بشود قهقهه، مثلا ذوق کنی و ذوقت برق شود و بریزد توی چشم‌هات.مثلا هی دنبال کسی بگردی که بی‌تکلف بنشینی مقابلش و هی از حال خوبت و اتفاقات خوبی که افتاده حرف بزنی و ذوق کنی، هی حرف بزنی و از شدت هیجان، بالا و پایین بپری.مثلا کیف کنی از اینکه دیوانه خطاب شوی، مثلا شب‌ها توی دلت قند آب شود و ثانیه‌ها را تا رسیدن روز بعد بشماری.مثلا کلی دلیل برای خوشحالی داشته‌باشی. کلی انگیزه، کلی دلخوشی، کلی حادثه‌ی خوبِ در آستانه‌ی وقوع...مثلا رسیده‌باشی به تمام چیزی که از جهان می‌خواستید.... لاگریما...ادامه مطلب
ما را در سایت لاگریما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dayan1383 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 18:27

. به تو، در نیمه‌شبی خنک، پیوستن. خود را بر موهای تو آویختن، در تو گم شدن، و دیگر هرگز پیدانشدن. شب‌ها، برهنه بر ساحل تو خفتن پس از شرابخواری در برکه‌های تنت، نفس‌کشیدن تو را تماشا کردن، و برای قامتت نه چندان بی‌نقص، نه چندان باشکوه اما امن ذکر رفع بلا خواندن زیرلب.به انتظار روز، چشمهای بسته‌ات را تماشاکردن. برآمدن خورشید از لبخندت، و بردمیدن روز از ترقوه‌ات، و روشنایی بوسه‌ای کوتاه. روز را، دور از تو، بی‌قرار گذراندن. به دیدن تو فکر کردن، و بیهوده لبخندزدن. دست را، شاخه‌ی ترد نوازش را، تا ملاقات دوباره‌ی تو آرام نگه‌داشتن. از دیدن اسم کوچکت روی تابلوی یک فروشگاه، مست شدن. با پروانه‌ها پریدن، و با درختان مغرور ماندن. تصاحب شدن توسط تو. در آغوش تو، کودک شدن. در آغوش تو، شرم بلوغ دوباره. در آغوش تو بزرگ شدن. در آغوش تو زیستن. در آغوش تو مردن. ای توی نامقدر که نبودنت جهنم طولانی من شد، آیا کسی که تو را می‌نوشد از حجم خوشبختی خود خبر دارد؟ #حمیدسلیمی لاگریما...ادامه مطلب
ما را در سایت لاگریما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dayan1383 بازدید : 78 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 18:27